سلام بر یوم الله ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، سالروز بازگشت آزادمردان سرافراز این خاک پاک از اسارتگاه های عراق.
در بزم این چمن که نگارین بود ز خون
ای لاله های دلکش و خندان خوش آمدید
آغوش برگشوده به شوق شما وطن
باری به این دیار شهیدان خوش آمدید
یعقوب وار دیده ما شد ز غم سفید
در حج ما چو یوسف کنعان خوش آمدید
سلام بر یوم الله ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، سالروز بازگشت آزادمردان سرافراز این خاک پاک از اسارتگاه های عراق.
وطن، منتظر و چشم به راه
ثانیه ها به کندی می گذشت و قلب وطن، برای بازگشت فرزندان دلیرش می تپید. ایران چشم به راه بود؛ چشم به راه جسم هایی که در سال های فراق و اسارت شکسته بود، ولی روح و اندیشه شان، در حصار قابیلیان اسیر نشده بود.
آزادگان آمدند، همان گونه که رفته بودند؛ دلیر و مقاوم، استوار و پا بر جا، امیدوار و امیدبخش.
آمدند تا دوباره روحیه رشادت و ایثار، در هوای حضورشان ببالد. آمدند تا دوباره شهر، عطر مسافران آسمان را بگیرد و بوی اسپند و عود، بوی خاطرات مقدس جبهه، بوی خوش انتظار. کوچه ها آذین بسته و زیبا بر دست ها قرآن و بر لب ها صلوات، پدران تسبیح بر دست، مادران پیر، ولی رشید، همه چیز شبیه همان روزهایی بود که بدرقه شان کرده بودیم. آن روز می رفتند تا ایمان و ناموس ایرانی به دست دژخیمان نیفتد و امروز بازمی گشتند تا از کوله بار عشق و صبوری و آزادگی، سوغات همت و امید را به وطن تقدیم کنند.
کوچه های شهر، آذین بسته و معطر، آماده پذیرایی از مهمان هایی عزیزی می شدند، مادرهای چشم انتظار و پدرهای پیری که مثل یعقوب، از فراق یوسف خمیده شدند، کودکانی که شاید برای اولین بار، می خواستن گرمی آغوش پدرهاشون رو لمس کنند. انگار اون روزها همه ملت ایران، برای برگشت پاره های تنشون لحظه شماری می کردند. شهرها یک پارچه عطر سلام و صلوات گرفته بود. مسافرایی که حالا روی شانه های مردم بلند می شدند مردان مردی بودند که صبر و فداکاری و استقامتشون، ایران و ایرانی رو سربلند و جاودانه کرد.
این آزادمردان رو آزادگان می نامیم؛ چون فقط جسمشان، پشت میله های اردوگاه اسیر شد، ولی مقاومت و عزتشون هیچ گاه به اسارت شکنجه ها و محدودیت ها درنیامد. آنها سفیران انقلاب اسلامی بودند که در آن طرف مرزها و در قلب خاک دشمن، پرچم فرهنگ، ایمان و آزادگی رو به اهتزاز درآوردند.
آزاده های عزیز ما با صبر و استقامت خودشون، چشم جهان رو متوجه عظمت انقلاب اسلامی کردند. آزاده ای می گفت: «وقتی به ایران آمدیم، بعضی عراقی ها چنان تحت تأثیر قرار گرفته بودند که گریه می کردند و می گفتند: شما اسیر نبودید، ما اسیر بودیم. ما فهمیدیم که دعاهای شما باعث نجات شما شد».
اسرای ایرانی در اسارتگاه های عراق هم، دست از مبارزه و تلاش برنمی داشتند. روزهای پررنج و بدون امکانات اردوگاه رو به فرصتی برای رشد، تعلیم و پرورش تبدیل کردند و یک لحظه دست از صبوری، تلاش و تکاپو برنداشتند. با همه کمبودهای دوران اسارت، همت بلند برادران آزاده، مانع از رکود و رخوت و ناامیدی آنها می شد. با وجود ممنوعیت استفاده از قلم و کاغذ در اردوگاه ها و برخورد شدید با کسانی که وسایل نوشتن داشتن، ادبیات اردوگاهی که حاصل دست نوشته های اسراست، فرهنگ خاص اردوگاه را برای نسل های بعد حفظ کرد. ادبیات اردوگاهی، شامل نامه ها و مکاتبات، دفترچه خاطرات، اشعاری که در اردوگاه ها نوشته می شد و گروه های سرود اجرا می کردند، مقاله ها و قطعه های ادبی، داستان ها و حتی نشریه های داخلی با کمترین امکانات تهیه می کردند. نقش موثر دعا و توسل در زمان اسارت، بسیار حیاتی و تعیین کننده بود. اطمینان قلبی و آرامشی که پیامد انس با ادعیه و ائمه اطهار علیهم السلام بود، در کاهش فشارهای روحی ـ روانی و دلتنگی اسرا بسیار موثر بود. اسرا که تا مدت ها به مفاتیح دسترسی نداشتند، با تکیه بر محفوظات ذهنی خودشان، دعاها را روی کاغذ می نوشتند و پنهان می کردند. برگزاری مراسم دعا در تمام طول اسارت، ممنوع بود. با این حال، اسرا لحظه ای از این مراسم غافل نشدند. مراسم دعا اغلب، در وضعیت قرمز برگزار می شد؛ یعنی همه آمادگی داشتند که در صورت ورود نگهبان عراقی به آسایشگاه، به سرعت تغییر وضعیت و اوضاع را عادی جلوه بدهند.